قرآن هدایتگر است

وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود کامل برنامه آن روی سکه

قرآن هدایتگر است
قرآن هدایتگر است وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقیده اهل سنت و پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود کامل برنامه آن روی سکه

 
بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود کامل برنامه آن روی سکه



برنامه آن روی سکه با اجرای آقای محمد انصاری سه شنبه شب ها از شبکه وصال حق پخش می شود. این برنامه با پخش کلیپ از علمای شیعه سعی دارد حقیقت مذهب تشیع را و به عبارتی دیگر آن روی سکه دین فروشان را نشان دهد. آرشیوی که تهیه شده است شامل 144 قسمت در 298 ساعت از این برنامه است.
 
برای مراجعه به صفحه دانلود بروی لینک های زیر کلیک کنید
 
 
 

 
 

 
 
 

موضوعات مرتبط: آرشیو صوتی برنامه ها
برچسب‌ها: آن روی سکه وصال حق پاسخ به شبهات وبلاگ اهل سنت شیعه تشیع شیعیان اهل سنت سنی

تاريخ : جمعه 18 فروردين 1396 | 13:59 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

 
 

بسم الله الرحمن الرحيم

برادران يوسف از پدرشان طلب استغفار کردند يا به او متوسل شدند؟

 

در اين پست قصد داريم در مورد آيات 97 و 98 سوره يوسف بحث کنيم تا ادعاي گمراهان را که براي اثبات شفاعت و توسل، به اين آيه استناد مي کند به چالش کشيده و رد کنيم.

آيه مورد بحث اين است:

قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بوديم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

گفت: «بزودي براي شما از پروردگارم آمرزش مي‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره يوسف آيات 97 و 98

 

ادعايشان اين است که چطور فرزندان يعقوب او را خواندند و گفتند: ?يَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا كُنَّا خَ?طِ‍?ِينَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَكُم? رَبِّي??.

در جواب شان بايد گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نيست!!! اگر من از شما بخواهم که برايم طلب دعاي خير کنيد، اين متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز مي داند.

توسل را بايد با توجه به دستور العمل هايي که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسي جز من را براي کمک به فرياد نطلبيد. خب مسلما منظور آن نيست که محمد نمي تواند از اهل مدينه براي ساخت مسجد کمک بگيرد! خدا هميشه در کتابش مطالب را کلي بيان مي کند، براي همين کلمه کلي "کسي" را آورده تا ختم کلام باشد سوال اين است" آيا "کسي" شامل رسولان و... مي شود؟ اگر شامل شان نمي شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما مي توانيد به نمازتان متوسل بشويد به اين دليل که دستور صريح خداست. "خدايا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ي گناهانم کن"

اين توسل مورد تاييد اهل سنت هست اما بد نيست اين نامه از نهج البلاغه را بخوانيد که واقعا جاي تامل دارد. بعبارتي اميرالمومنين ديگر از اين واضح تر نمي توانست بگويد که نه شفيعي و نه واسطه اي بين ما و الله در کار هست.

امام علي در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصيت به امام حسن، بعد از جنگ صفين نوشته است:

بدان!همان كسى كه گنجهاى آسمانها و زمين در اختيار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده،بتو امر كرده كه ازاو بخواهى تا بتو عطا كند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بين تو و خودش را كسى قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته كه بشفيع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان يعقوب نبي

اول اينکه يعقوب نبي، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر يعقوب!!! ولي شما از کسي که مرده است حاجت مي خواهيد! بين اين دو عمل، زمين تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر اين آيه را هم توسل حساب کنيم، ولي باز مشابه نيستند. شما سعي داريد از توسل به يک زنده، اثبات توسل به مرده کنيد و اين منطقي نيست.

ظلم ها و ستم هاي فرزندان يعقوب بر پدرشان بر هيچ کدام از شما، پوشيده نيست و همه داستانش را و حتي فيلمش را هم ديده ايد؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتي گذاشتند، جلوي چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابينايش کردند، مهم تر اين که به نبي خدا دروغ گفتند!!! وظيفه آنها بود تا وقتي پدرشان در قيد حيات هست از او حلاليت بخواهند

اگر کسي عزيز شما را بدزدد براي ساليان، و بعد بازگرداند، آيا وظيفه اش نمي دانيد که از شما و فرزندتان و همينطور براي خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آيا براحتي از او مي گذريد؟ به همين دليل يعقوب نيز گفت: در آينده برايتان طلب استغفار مي کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

اين عذر خواهي است و نه متوسل شدن به شما! اين حق الناس است. شما براي اينکه حق کسي بر گردنتان نباشد، حتما بايد رضايت طرف را جلب کنيد و اگر نه هرگز بخشيده نمي شويد و در قيامت از حق الناس پرسيده مي شود فرزندان يعقوب هم دقيقا اين کار را کردند.

آنها در حق چندين نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق يوسف و همچنين در حق پدرشان که به آنها نيز ستم کردند. پس مي بايست از همه اين ها پشيمان شده و توبه کنند، پس وقتي به ظلم شان پي بردند و رسوا شدند، از ستمي که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نيز توبه خواستند، از يوسف نيز همينطور و در نهايت نزد پدرشان رفتند. (در سوره يوسف آيات 91 و 92 ) و جالب است که يوسف در اين آيات مي گويد: هيچ سرزنشي از جانب من امروز بر شما نيست چون قبلا هم به ديدار من آمده ايد و اگر من مي خواستم انتقام بگيرم در همان لحظه آن کار را مي کردم، بواسطه کرمي که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشيده بودم و الله نيز از شما گذشت خواهد کرد زيرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ ? يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ولي جواب يعقوب به فرزندانش اين نيست که من امروز شما را مي بخشم! بلکه مي گويد در آينده دور برايتان طلب استغفار مي کنم. خب شما وقتي ظلمي در حق کسي مي کنيد براي اينکه بخشيده شويد بايد برويد رضايتش را جلب کنيد و به او مي گوييد: من را ببخش! از حق خودت بگذر يا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته اي تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان يعقوب هم دقيقا همين عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عين درستکاري هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ايست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه مي کردند ولي پدرشان براي آن ها طلب بخشش نمي کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمي کرد، چون اين حق يعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما اين که در طول ساليان، آنها قطعا با ديدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شايد حتي طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتي رضايت قلبي و نه ظاهري پدرشان را جلب نمي کردند اين ها بي معني بود

ثانيا اينکه حضرت يعقوب در آيه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ? إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چيزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نيست

سوره يوسف آيه 67

پس چطور اين کلام يعقوب را ناديده مي گيريد؟ اين تصميم، که آن بلا را سر يوسف بياورند، برادرانش به اختيار خود گرفتند. ولي سنت خدا اين بود که اگر اين عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همينطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب مي کنيد، ولي اين خداست که نتايج اعمال را از قبل طراحي کرده است. ما در جهاني هستيم قانون مند، و کامل طراحي شده، ما مختاريم که کدام راه را انتخاب کنيم، ولي نتايج از قبل طراحي شده اند. اين همان قضا و قدر الهي است که يعقوب از آن سخن مي گويد. سنت خدا اين است، هر کس تا وقت حياتش، اگر حقي، از کسي بر گردنش هست بايد از او حلاليت بخواهد

چرا خودتان را هم رديف فرزندان يعقوب قرار مي دهيد؟

چرا دنبال اين هستيد عملي که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهيد؟

چرا مي گوييد ما اين عمل را انجام ميدهيم، چون فرزندان يعقوب انجام دادند؟

اگر مي گوييد: گناهکاريم، چرا دعاي بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمي بينيد؟ چرا نمي بينيد همه آن ها، در دعا هايشان خدا را و فقط خدا را مستقيم خواندند

آيه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هيچ وجه ربطي به توسل ندارد، پس اين آيه به هيچ وجه اثبات توسل نيست.

 

توجه: ممکن است ادله بيشتر و بهتري

در ويرايش هاي بعدي به اين پست اضافه گردد.

 


موضوعات مرتبط: گمراهان و پاسخ به شبهات
برچسب‌ها: توسل شفاعت اهل سنت پاسخ به شبهات شیعه گمراهان

تاريخ : یک شنبه 24 بهمن 1395 | 12:47 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به شبهه پیرامون اسلام آوردن عمر بن خطاب

 

میخواهیم در مورد روایتی دیگر بحث کنیم که دشمنان عمر بن خطاب برای تخریب شخصیت او در دست می گیرند

متن شبهه از این قرار است:

گفته شده هنگامی که عمر اسلام آورد ، قریش به وحشت افتاد و با اسلام آوردن عمر، مسلمانان نیرومند شدند و گفته شده خداوند بوسیله عمربن خطاب اسلام را عزت بخشید و گفته شده پیامبر دعوت خود را آشکار نکرد مگر پس از اسلام آوردن عمر و... در حالی که بخاری در صحیحش چنین روایت می کند:

بَيْنَمَا هو في الدَّارِ خَائِفًا إِذْ جَاءَهُ الْعَاصِ بن وَائِلٍ السَّهْمِيُّ أبو عَمْرٍو عليه حُلَّةُ حِبَرَةٍ وَقَمِيصٌ مَكْفُوفٌ بِحَرِيرٍ وهو من بَنِي سَهْمٍ وَهُمْ حُلَفَاؤُنَا في الْجَاهِلِيَّةِ فقال له ما بَالُكَ قال زَعَمَ قَوْمُكَ أَنَّهُمْ سيقتلونني إن أَسْلَمْتُ قال لَا سَبِيلَ إِلَيْكَ بَعْدَ أَنْ قَالَهَا أَمِنْتُ فَخَرَجَ الْعَاصِ فَلَقِيَ الناس قد سأل بِهِمْ الْوَادِي فقال أَيْنَ تُرِيدُونَ فَقَالُوا نُرِيدُ هذا بن الْخَطَّابِ الذي صبأ قال لَا سَبِيلَ إليه فَكَرَّ الناس

عبد اللّه بن عمر مى‏گويد: عمر ، در حالى كه ترسيده بود، در خانه مانده بود كه عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه مى‏شود؟ گفت: قوم تو مى‏گويند كه اگر اسلام بياورم مرا مى‏كشند. گفت: بعد از آنكه من تو را امان دادم كسى با تو كارى ندارد. عاص خارج شد مردم را ديد كه به سوئى مى‏روند گفت: كجا مى‏رويد؟ گفتند: اين پسر خطاب را كه اسلام آورده مى‏جوئيم گفت: كارى به او نداشته باشيد؛ پس مردم بازگشتند.

صحیح البخاری - کتاب المناقب - باب اسلام عمر بن الخطاب ... - ح 3600

 

حدثني يحيى بن سليمان قال حدثني ابن وهب قال حدثني عمر بن محمد قال فأخبرني جدي زيد بن عبد الله بن عمر عن أبيه قال بينما هو في الدار خائفا

عبدالله بن عمر ازعمربن خطاب نقل ميكند: عمربن خطاب از وحشت درخانه پنهان شده بود

إذ جاءه العاص بن وائل السهمي أبو عمرو عليه حلة حبرة وقميص مكفوف بحرير وهو من بني سهم وهم حلفاؤنا في الجاهلية

كه عاص بن وائيل كه ازبزرگان كافران بود ولباس حرير پوشيده بود آمد

فقال له ما بالك

وگفت: تورا چه شده ( چرا وحشت زده اي)

قال زعم قومك أنهم سيقتلوني إن أسلمت

عمر گفت: قوم تو ميگویند اگر من اسلام بياورم مرا خواهند كشت

“قال لا سبيل إليك بعد أن قالها أمنت

عاص به عمر گفت:كسي با تو كاري ندارد. عمر گفت: بعد اين سخن او ايمان اوردم

فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي فقال أين تريدون

عاص خارج شد ديد مردم اين طرف و آنطرف ميروند پس گفت دنبال چي هستيد

فقالوا نريد هذا ابن الخطاب الذي صبا

گفتند دنبال اين پسر خطاب هستيم كه از دين برگشته

قال لا سبيل إليه فكر الناس

عاص گفت كاري به كارش نداشته باشيد پس جماعت كافران پراكنده شدن.

صحيح بخاري - باب اسلام عمر بن خطاب - حدیث شماره 3651:

 

اگر عمر بن خطاب انطور بود كه عمريان ميگن و نبی و مومنان تا عمر مسلمان نشده بود نميتوانستن برن كعبه نماز بخوانند تا انكه عمر گفت پاشيد بريم تو كعبه نماز بخوانيم و با كافران جنگيد و همه را كشت و شجاعت بسيار داشت، ايا عاص بن وائل كه قران ميكه شانع نبي بود و نبي را مسخره مي نمود، احمق بود كه يك كسيكه بسيار شجاع هست را اجازه بده كه بله برو مسلمان شو نميزارم كسي تو رو بكشه؟ نتيجه ميگيريم عمر نه شجاعتي داشته و نه اهميتي! يك شخصي بود كه نه كفرش بدرد كافران ميخورده و نه مسلمان شدنش به كافران اسيب ميزد گفتن حالا مسلمان شدي هم شدي

 

در جواب شبهه اسلام آوردن عمر بن خطاب:

اولا: پیامبر صلی الله علیه و اله وسلم میفرماید

«بار خدایا! هر یک از این دو مرد را که خود می‌پسندی، سبب سربلندی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمر بن خطاب».

سند حدیث: سنن ترمذی حدیث شماره 3681 این حدیث صحیح است

ایا اعتراضی به حدیث پیامبر دارید؟

 

دوما: اگر با کوردلی و بغض و عداوت حدیث را نمی خواندی، علت این واکنش عمر بن خطاب نوشته شده بود

”فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي” عاص خارج شد ديد مردم اين طرف و انطرف ميگردند

مردم زیادی برای کشتن عمر بن خطاب امده بودند، آیا در چنین موقعیتی انسان پرتقال پوست میکند یا میترسد و به فکر فرار می افتد؟

 

سوما: اینکه برخی اوقات می گویم گمراهان با تفسیر های من در آوردی نصف اسلام و قرآن را در آنطرف نابود می کنند عین حقیقت است، مثلا با این موضع گیری و فقط برای تخریب شخصیت عمر بن خطاب، از آن طرف ایمان موسی را هم زیر سوال برده اند.

موسی علیه السلام از عصایش که تبدیل به مار شد ترسید:

وَأَلْقِ عَصَاكَ ۚ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ ۚ يَا مُوسَىٰ لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ

و عصايت را بيفكن. پس چون آن را همچون مارى ديد كه مى‌جنبد، پشت گردانيد و به عقب بازنگشت. «اى موسى، مترس كه فرستادگان پيش من نمى‌ترسند.(27:10)

آیا ترسیدن، در جایی که واقعا باید ترسید، عیب و نقصان است؟ شاید بگویید قیاس مع الفارق است! موسی از مار ترسید که حق داشت، ولی عمر بن خطاب چرا از مردم ترسید؟. ولی شما در اشتباه هستید! موسی هم دقیقا در شرایطی مشابه قرار داشت. همانطور که عمر بن خطاب تنها بود و ترسید، موسی هم در مقابل مردم تنها بود و ترسید و برخلاف عمر که از مردم فرار نکرد، اتفاقا موسی فرار کرد! پس آیا فرار او از مردم، نشانه بی ایمانی موسی است؟ این چه نوع تفسیر هاییست که بر هوای نفس تان و فقط از روی بغض و کینه و عداوت می کنید، اسلام را شما کامل می کنید؟ فقط برای بی ارزش نشان دادن ایمان کسی چون فاروق حاضرید ایمان پیامبران الوالاعزم را هم زیر سوال ببرید؟

موسی عینا در شرایط عمر بن خطاب قرار داشت و مورد هجوم مردم عصبانی قرار گرفت و ترسید، بخوانید:

وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ

20 قصص

مردي از نقطه دوردست شهر شتابان آمد و گفت : اي موسي ! درباريان و بزرگان قوم براي كشتن تو به رايزني نشسته‌اند ، پس ( هر چه زودتر از شهر ) بيرون برو . مسلّماً من از خيرخواهان و دلسوزان تو هستم . ‏

فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ

21 قصص

موسي از شهر خارج شد ، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود گفت : پروردگارا ! مرا از مردمان ستمگر رهائي بخش . ‏

حال سوال این است: آیا ایمان به ایمان موسی دارید؟ اگر گفتید: بله! پس خواهیم گفت آیا موسی ترسو بود؟ اگر گفتید بله: پس کافر شدید! اگر گفتید خیر: پس هر توجیهی برای عمل موسی آوردید همان جواب را برای شما در قبال تهمتی که به عمر خطاب وارد می کنید می اوریم. یا باید تهمت بی ارزش بودن ایمان عمر را همزمان به موسی هم بزنید یا عملی که صد در صد مشابه هم بوده اند را توجیه به احسن کنید و ندانسته تهمت به پیامبران الوالاعزم نزنید.

 

چهارما: اگر همه دیدی که شما به تاریخ دارید را بپذیریم که عمر نه ایمانش نفعی به مسلمانان و نه کفرش ضرری به کافران نمیرساند، پس چطور علی را به زعم خودتان طناب در گردن، کشان کشان در شهر می کشاند؟ او چگونه ترسوئی بود که علی از مرده اش هم میترسید؟ چگونه ترسوئی بود که امپراطوری های روم و ایران را فتح کرد و همه جا را زیر سلطه اسلام در آورد؟ ایا حقیقتا انسانی ترسو چنین قدرتی دارد؟

بهتر نیست به خودتان بخندید؟.

 


برچسب‌ها: پاسخ به شبهات عمر بن خطاب اهل سنت شیعه قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:45 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به کاربری در مورد دعای رسول در حق ابوجهل و عمر خطاب

 

یکی از خوانندگان وبلاگ با نام مستعار "بنده خدا" کامنتی داده بود، در مورد حدیثی که رسول الله در آن حدیث دعا کرده بود به درگاه پروردگار، که عمر خطاب و یا ابوجهل، به ترتیب بدلیل قدرت جنگجویی و قدرت مالی برای عزت بخشیدن به اسلام ایمان بیاورند. این دعای رسول در اوایل دوران بعثت ایشان صورت پذیرفته است

کامنت این خواننده را بخوانید که عینا کپی شده است:

باسلام این روایت شما نه تنها سندی نداشت درصورتی که فردی که در همه تواریخ ثابت شده که ملعون بوده موجب اذیت پیامبر بوده تامرگش ابوجهل لعنة الله علیه رو خوب جلوه دادید لطفا درجواب سوالم اول بگویید شیعه هستید یا سنی اگر سنی هستید منبع را ذکر کنید و اگر شیعه اید صد درصد منبع را ذکر کنید و قوی بودن روایت رو اثبات کنید و اگر شما هم این روایت رو فقط شنیده اید و منبعی ندارید لطفا این مطلب رو از وبتون حذف کنید تا اگر غلط بود گناهش دامن گیرتان نشود

اگه دراین روایت نوشته که دعا کرده شده درمورد ابوجهل توسط پیامبر پس آن روایت در کتاب رساله شیخ صدوق (ره) دارای منبع موثق نوشته شده که 7 صندوق در جهنم درچاهی در شکم ماری هست که کل جهنم از زهبر آن و از بوی بد چاه به خدا پناه میبرند و می هراسند هست که دریکی از این صندوق ها ابوجهل میباشد را چه میگویید با توجه به منبع کاملا موثق

 

در جواب این خواننده گرامی:

سلام و درود

توجه: با توجه به موضع خواننده مشخص است که در پست مربوطه سند روایت ذکر نشده بود، ولی در ویرایش های بعدی سند همه روایت های ذکر شده به پست مربوطه اضافه گردید.

خواننده گرامی اشکالی که شما در مورد ذکر نشدن سند حدیث و روایت ها فرمودید وارد هست، حتی با وجود این که این وبلاگ مطلقا حدیث هایی که کاملا صحیح نباشند را هرگز ذکر نمی کند

این حدیث کاملا صحیح هست

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ , قَالَا : حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِيُّ ، حَدَّثَنَا خَارِجَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ ، عَنْ نَافِعٍ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ : " اللَّهُمَّ أَعِزَّ الْإِسْلَامَ بِأَحَبِّ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ إِلَيْكَ : بِأَبِي جَهْلٍ , أَوْ بِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ " ، قَالَ : وَكَانَ أَحَبَّهُمَا إِلَيْهِ عُمَرُ . قَالَ أَبُو عِيسَى : هَذَا حَسَنٌ صَحِيحٌ غَرِيبٌ حَدِيثِ ابْنِ عُمَرَ .

معنی: «بار خدایا! یکی از این دو نفر را که خود می‌پسندی، سبب عزت و سرافرازی اسلام بگردان: ابوجهل بن هشام یا عمربن خطاب»

رقم الحديث: 3643

کتاب: سنن الترمذي، كِتَاب الدَّعَوَاتِ أبوابُ الْمَنَاقِبِ باب في مناقب عمر بن الخطاب رضي الله عنه

رسول این دعا را در حق عمر بن خطاب بخاطر قدرت و نفوذ جسمانی و جنگاوری اش و در حق ابوجهل بخاطر ثروت و سخنوری اش کرده است. شما واقعا چه تصوری از اسلام و مبعوث شدن محمد دارید؟ برادر من، رسول برای دعوت همین آدم ها مبعوث شده بود!!! اگر آدم های گمراه و مشرک در آن زمان نبودند، رسولی مبعوث نمی شد!

تا قبل از این دعای رسول و اسلام آوردن عمر بن خطاب، کمتر از 50 نفر اسلام آورده بودند، دعوت رسول مخفیانه بود، مسلمان ها را شکنجه میدادند، کسی جرات نداشت بگوید من مسلمان هستم!!! عبادت بت (اشخاص) در آن زمان مرسوم بوده و رسول هم برای شکستن آنها و دعوت به پروردگار یگانه مبعوث شده بود. آیا گناه هست که رسول برای اسلام آوردن یکی دعا کند؟!!! پس رحمه اللعالمین چه می شود؟

با این دعا، الله رحمتش را معطوف عمر بن خطاب کرد و او مسلمان شد، اگر رحمتش را معطوف ابوجهل میکرد شما حق نداشتی بگویی چرا؟!!! خواست خداست. خدا هدایتش کرده، به شما چه مربوط! تنها کسی که از او سوال نمی شود الله است. الله هر کس را بخواد هدایت میکند و نعمتش را بی منت به او عطا میکند. چرا شما بخیل هدایت شدن دیگران هستی؟ بهشت الله وسیع است و جای کسی تنگ نمی شود! و الله هر کس را که بخواهد مورد عنایتش قرار می دهد و می بخشد. الله هر کس را با هر بار گناهی، (اگر از روی جهل و بی اطلاعی باشد) اگر توبه کند قطعا خدا توبه پذیر مهربان است.

تا قبل از مبعوث شدن رسول، مردم مکه مشرک بودند، گناهان کبیره مرتکب می شدند. خدا را یکی می دانستند و آن الله، ولی برای الله در عبادتش شریک قایل می شدند. دخترانشان را زنده به گور میکردند (البته عده ای کم این رسم و داشتن) و هزاران عمل شرک آمیز دیگر، ولی بعد از مبعوث شدن رسول، ایمان آوردند، برای تبلیغ دین الله و رساندن پیام جانشان را دادند. توبه کردند.

ایمان آنها که در صدر اسلام برای پیام الله جهاد کردند، به مراتب از ایمان ماها باارزش تر هست. آنها السابقون الاولون شدند. برای آن که این پیام به ما برسد از جانشان گذشتند، یا کسایی دیگر مثل عمر بن خطاب در جنگ ها 30 زخم برداشتند، جنگ های آنها، خالصانه برای الله بود، نه در دفاع از بنده های الله!

آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی‌کند!(9:19)

آنها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است؛ و آنها پیروز و رستگارند!(9:20)

پروردگارشان آنها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغهایی از بهشت بشارت می‌دهد که در آن، نعمتهای جاودانه دارند؛(9:21)

همواره و تا ابد در این باغها خواهند بود؛ زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است!(9:22)

آیات 19 تا 22 سوره توبه

 

آیا مطمینی که اگر در آن زمان و شرایط می بودی جزء این دسته می شدی؟ یا جزء دسته خانه نشین می شدی؟ همه کسایی که رسول دعوت کرد و ایمان آوردند، تا قبل از بعثت رسول مشرک بودند. حتی ابوطالب پدر علی رضی الله عنه بر اسلام نمرد. این که رسول نزد او می رود که دعوتش می کند به اسلام به آن معنی است که او حتی آیین ابراهیم را هم گمراهانه تبعیت می کرد. به آن دلیل که الله خود دعوت به آیین ابراهیم هم می کند و وقتی کسی مثل ابوطالب دعوت می شود یعنی بر طریق شریعت الله نبوده است

عجیب برای علی بن ابی طالب، روزی بود که آیین و عبادت رسول و خدیجه را دید. عبادت آنها نزد علی، متفاوت بوده با عبادت همشهری هایش، قومش و عبادت پدرش، و بدلیل علاقه زیادی که به محمد داشت، چون سرپرستی او به محمد سپرده شده بود (بنوعی پسر خوانده رسول الله بود) این بچه 8 ساله فردای آن روز ایمان آورد.

و این رحمه اللعالمین بود که با مبعوث شدنش، آنها را تذکر داد و به راه مستقیم بازگرداند. اگر آنها یکتاپرست می بودند، که دیگر مبعوث شدن رسول بی معنی است! رسول مبعوث شد تا رحمتی باشد برای ابوجهل ها، تا دعوت شان کند و در حق شان دعا کند

آنها ایمان آوردند و صحابی رسول الله شدند، الله در مورد صحابی رسول فرموده:

شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده‌اند؛(3:110)

اگر خدا اراده می کرد که ابوجهل ایمان بیاورد، آیا تو میتوانستی اشکال بگیری؟ کل ایران در آن زمان مشرک به الله بودند، آتش پرست بودند، الله اراده کرد که پیامش بوسیله عمر بن خطاب به ایران و همه جا برسد، آیا اگر الله اراده میکرد که به جای عمر، ابوجهل موجب عزت اسلام می شد، آیا تو ادعایی داشتی؟ امروزه کلی مشرک هست، آیا اگر کسی دعوتشان کند و ایمان بیاورند و اسلام را بپذیرند کسی مثل تو، آیا ادعا میکنی که جای خدا نشستی و حکمتت بیشتر از خداست که حکم میدهی، ایمانش قبول نیست؟

اشکالی که شما به روایت گرفتید اشتباه است، شما روایت را بدلیل واهی، یعنی بدلیل عملی که اتفاق نیافتاده باطل میدانید، این روایت می گوید که رحمت الله شامل عمر بن خطاب شد نه ابوجهل! اگر روایت می گفت رحمت شامل ابوجهل شد آنوقت بدلیل مخالفت با قرآن ساقط می شد

برای مثال، تصور کنید که نیما، حمید را کشته ولی اکبر هم مظنون بوده است. مادر مقتول قبل از مشخص شدن نتیجه اگر دعا کند که: خدایا هر کدام از این پسرها -نیما و اکبر- که بی گناه هستند مورد رحمتت قرار بده

آیا دعای او اشکالی دارد؟ دعا در حق قاتل نشده، دعا در حق بی گناه شده است. شما نمی توانید این دعا را فقط بدلیل آنکه بعدا مشخص شده که نیما قاتل است و مادر مقتول در دعایش اسمی از او برده مردود بدانید! در روایت مذکور هم، نهایتا دعا مشمول عمر بن خطاب شد. این دعا در حق کسی بود که ایمان می آورد نه کسی که بر شرک میمرد، همان گونه که دعای مادر در حق بی گناه بود و نه شخص قاتل که پسرش را به قتل رسانده است.

 


برچسب‌ها: عمر بن خطاب پاسخ به شبهات شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | 3:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 

در این پست می خواهیم در مورد آیه 59 سوره نساء یا همان آیه معروف "اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم" بحث کنیم

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا

اى مؤمنان، از خداوند اطاعت كنيد و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم‏] اطاعت كنيد هر گاه در چيزى اختلاف كرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد، آن را به خدا و رسول بازگردانيد. اين بهتر و نيك انجام‏تر است

سوره نساء آیه 59

چرا همه استناد های گمراهان به قرآن استناد به بخشی از یک آیه است؟ اول ببینیم اعتقاد گمراهان در مورد این آیه چیست؟

بخوانید:

در بخش اول از اطلاق آیه درباره اطاعت از "اولی الأمر" در کنار اطاعت از خدا و رسول (ص) که بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است، عصمت اولی الأمر دانسته می شود؛ زیرا در کلام الهی تمام قیودات برای کلام ذکر می شود و اگر احتمال خطا در اولی الأمر داده می شد، حتماً خداوند متعال اطاعت از او را مقید ذکر می کرد، نه به صورت مطلق، همچنان که درباره اطاعت از والدین این مطلب رعایت شده است و آن جایی که دستورات آنها مخالف اوامر الهی باشد اطاعت استثناء شده است. پس حال که هیچ قیدی زده نشد، معلوم می شود که اولی الأمر نیز همانند رسول معصوم اند

اما نقد و رد این نظر

این آیه دو "اطیعو" دارد، یکی برای الله و دیگری برای رسول، اطاعت مطلق از آن خداست و رسول تنها به این جهت "اطیعوا" دارد که پیام خدا را می رساند. محمد و رسول دو شخصیت کاملا متفاوت از هم هستند. مومنان به هیچ وجه حرف محمد را بی چون و چرا قبول نمی کردند. اما حرف رسول را بدلیل این که وحی بود بی چون و چرا قبول می کردند. آن آیه که می فرماید "رسول از هوای نفس سخن نمی گوید" تک تک حرف های محمد نیست، بلکه منظور وحی است. یعنی او آن وحی را که بر مشرکان می خوانده که: این همه معبود را کنار بگذارید و فقط یک خدا را عبادت کنید. به این دلیل فرموده که از هوای نفسش سخن نمی گوید، که آنها تصور می کردند محمد می خواهد جای آنها را بگیرد و پول مردم را از آن خود کند. چون آنها اله هایشان را منبع پول کرده بودند. به همین خاطر تصور می شد محمد با طرح خدای غیر خدای آنها، سعی داشت همه ثروت را از آنها بگیرد و از آن خود کند به همین خاطر پیشنهاد های مالی به او کردند.

در واقع اطاعت از رسول اطاعت از خداست چون ما با اطاعت از وحی از محمد پیروی نکردیم بلکه از کلام خدا پیروی کردیم. ولی اطاعت از محمد اطاعت از خدا نبود. چون "تک تک" حرف های محمد کلام خدا نبود!!! اگر تصور می کنید که تک تک حرف های محمد وحی بود پس یعنی محمد هیچ حرف دیگری جز وحی نمیزد؟ کم حرف بوده است؟ مسلما خیر و اینجا بود که مردم می توانستند با حرف های خود او مخالفت کنند.

خداوند در چند آیه او را با نامش خطاب قرار داده است، ولی در بسیاری از آیات هم فرموده "الرسول" اسم محمد در قرآن 4 بار ذکر شده است

آل عمران 144 احزاب 40 محمد 2 فتح 29

الله هیچ جا نفرموده از محمد اطاعت کنید. (وقتی الله صحبت از اطاعت می کند منظور اطاعت بی چون و چرا می باشد) بلکه مثلا در آیه 2 سوره محمد فرموده از وحی، یعنی از آنچه که از طرف من بر محمد نازل شده اطاعت کنید

خدا گناه كسانى را كه ايمان آورده‌اند و كارهاى شايسته كرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده  ايمان آورده‌اند، از آنها زدود و كارهايشان را به صلاح آورد

سوره محمد آیه 2

محمد یک انسان عادی بود که همیشه به او وحی نازل نمی شد گاهی تا ماهها وحی نازل نمی شد. آیا در این مدت او هیچ حرفی نمیزد؟ اگر میزد پس از طرف خودش چیزی می گفت که وحی نبوده است و منظور من هم همین است. مردم می توانستند با همین حرف هایی که محمد از جانب خود میزد مخالفت کنند. ولی مردم به هیچ وجه نمی توانند وقتی محمد وحی را می گفت، با او مخالفت و یا حرفی بزنند.

حال سوال کلیدی این است، آیا به اولی الامر هم وحی می شود؟ چون اطاعت بی چون و چرا خاص خدا و درواقع کلام خدا یا همان وحی است. شما از هر کسی مجاز هستید بپرسید که چرا اما تنها خداست که از عمل و دستورش پرسیده نمی شود.

روایتی بسیار زیبا توجه کنید

کتاب: أسنى المقاصد وأعذب الموارد

مولف: علي بن أحمد بن عبد الواحد الحنفي

شماره حدیث: 33

این حدیث نزد اهل سنت صحیح هست

سند آن به این صورت است و بدلیل طولانی بودن فقط ترجمه آن ذکر می شود

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي زَيْدِ بْنِ حَمْدِ بْنِ نَصْرٍ الْخَبَّازُ، إِجَازَةً، قَالَ: أنبا أَبُو مَنْصُورٍ مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِيُّ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْحُسَيْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ فَاذشَاهْ، قِرَاءَةً عَلَيْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْقَاسِمِ سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَيُّوبَ الطَّبَرَانِيُّ، قثا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْبَرَاءِ، قثا عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ إِدْرِيسَ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ

ابن عباس می گوید در زمان بیماری پیامبر که منجر به وفات آن حضرت شد، حضرت فرمود تا مردم را فرا بخوانند و عمامه بست و با تکیه بر عصا به مسجد آمد و بر منبر رفت و ابتدا از دیدگاه مردم نسبت به رسالت خود جویا شد و آنگاه فرمود: "همانا پروردگارم قسم یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد. پس شما را به خدا هرکه از شما مظلمه ای به گردن محمد دارد برخیزد و قصاص کند که قصاص در دنیا را بر قصاص در آخرت در حضور ملائک و انبیا ترجیح می دهم.

آنگاه مردی که او را سوادة بن قیس می گفتند از انتهای جمع برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا وقتی شما از طائف برمی گشتی من به استقبال شما آمده بودم و شما سوار بر ناقه خود بودی و چوبی در دست شما بود. وقتی می خواستی با آن مرکب خود را برانی به شکم من خورد. حضرت فرمود پناه می برم به خدا که عمداً کسی را بیازارم. سپس به بلال فرمود به خانه فاطمه برو و آن چوب را بیاور. بلال از مسجد خارج شد و در حالی که در کوچه های مدینه صدا می زد: ای مردم کیست که قبل از روز قیامت تقاص خود را بدهد اینک محمد صلی الله علیه و آله تقاص خود را قبل از روز قیامت می دهد.

سپس رسول خدا فرمود: آن پیر مرد کجاست؟ گفت اینجا هستم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت. فرمود: بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی. مرد گفت: شکمت را نمایان کن ای روسول خدا. پس حضرت پیراهن خود را کنار زد و شکمش را نمایان کرد. پیرمرد گفت فدایت شوم اجازه می دهی دهانم را روی شکمت بگذارم؟ حضرت اجازه داد. مرد گفت به محل قصاص بر روی شکم رسول خدا پناه می برم از آتش روز آتش. رسول خدا فرمود: ای سواده پسر قیس آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟ گفت: بلکه می بخشم ای رسول خدا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خدایا سواده پسر قیس را ببخش همچنانکه او پیامبرت محمد را بخشید.

 

اصلا مهم نیست کاری که محمد مرتکب شده چه اندازه بزرگ یا مهم هست. مهم آنست که محمد بر طبق آیات قرآن خودش را بشری مثل ما می دانست و مثل ما ممکن بود که خطا کند، برای همین مطمین نیست و سوال می پرسد که آیا حق هر کسی به گردنش هست؟ بیاید قصاص کند. این روایت دقیقا مثل همان بحث غیب است که رسول می فرماید من غیب نمی دانم ولی برخی می گویند رسول غیب میداند. اشتباه این گروه آنجاست که اخبار غیبی و علم غیب و خود غیب را با هم یکی می دانند!!!

 

اما برگردیم به بحث

گمراهان معتقد به این هستند که "اولی الامر" باید معصوم باشد، ضمن اینکه از جانب خدا هم هست اولا، کسی که از جانب خداست، قطعا به او وحی می شود در غیر این صورت هر چه گفته بر خدا افترا بسته است آیا به اولی الامر و امامان هم وحی می شود؟

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)

دوما، در آیه فرموده "أُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ" این "منکم" یعنی از بین خود ما انسان ها. اگر بنا بود ادعای شما درست باشد باید می فرمود "من عند الله" ضمیر "کم" ضمیری هست که برمیگردد به "یا ایها الذین آمنو" پس یعنی آیا هر مومنی ممکن است معصوم باشد؟ چون اگر اولی الامر را طبق تعریف گمراهان بگیریم، یعنی یک شخص معصوم، مومنان نیز باید معصوم باشند. بعبارتی یک معصوم از بین معصومین باید انتخاب شود و نه از بین کسایی که خطا می کنند.

اما بیایید شان نزول آیه 59 سوره نساء را بخوانیم

سند اول: تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 148.

سند دوم: صحیح بخاری حدیث شماره 4584

سند سوم: صحیح مسلم حدیث شماره 1834

این حدیث نزد اهل سنت صحیح است

رسول الله لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر به سوی گروة مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آن‌ها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا می‌گذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروة دیگر رساندند. آن‌ها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادة خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاة خالد رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت می‌دهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادة اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا مانده‌ام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمان‌شدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانواده‌ات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش داده‌ام . خالد بن ولید گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندة خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرف‌های زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا آیا این غلام بی‌تربیت را به حال خود می‌گذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا می‌گوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود می‌داند و هرکه عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد.
پس خدا آیه 59 سوره نساء را نازل کرد.

 

مشاهده فرمودید که شان نزول آیه در کل برمی گردد به حاکمان و والیان عادی نه یک معصوم

خدا در ادامه همین آیه فرموده "فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ"

یعنی اگر نزاعی بین شما پیش آمد برگردید به کلام خدا و رسولش، کلام خدا و رسول چیست؟ دستورات قرآن است. شان نزول این آیه نزاع بین مردم با اولی الامر را نشان می دهد، آیه نفرموده به اولی الامر هم برگردید. چون اساسا این آیه بخاطر نزاع با اولی الامر نازل شده است. درواقع اولی الامر خود یکی از طرف های درگیر هست! پس برای رفع اختلاف باید به الله و رسول رجوع کرد و این نکته بسیار مهمی است

اولا اگر اولی الامر شخص معصوم و منصوص از جانب الله می بود، دقیقا به مانند رسول هرگز کسی حق نداشت در مقابل حرفش (وحی) مخالفت کند، دوما اگر اولی الامر معصوم می بود دلیلی نداشت مردم موقع حل اختلاف تشویق نشوند نزد یک معصوم بروند. بلکه باید توصیه می فرمود به خدا-رسول و اولی الامر برگردید. چه کسی بهتر از یک معصوم؟!

ولی اینطور نفرموده! چرا؟ چون حق داریم با اولی الامر نزاع کنیم! دقیقا برای همین هست که قبل از الله و رسول برای هر کدام جداگانه، اطیعو آورده شده است و حل اختلافی که ممکن است با اولی الامر پیش بیاید را به خدا و رسول رجوع داده است.

 

توجه: این مقاله در آینده ویرایش می شود

و ادله بیشتر و قوی تری به آن اضافه می گردد

 


برچسب‌ها: امامت ولایت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:57 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 

آیا عبادت توسل را هم شامل می شود؟ اگر نه و توسل یک روش عبادی نیست، پس توسل دقیقا چیست؟

دیگر اینکه آیا توسل دربرگیرنده کلیه روشهای عبادی است؟ اگر نه پس آیا عبادت، شامل هر روش عبادی می شود؟

در این آیه ها:

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ

بگو: «من از عبادت کسانی که غیر از خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی‌کنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شده‌ام؛ و از هدایت‌یافتگان نخواهم بود!

سوره انعام آیه 56

الله به رسول فرموده این را بگوید: عبادت کسانی را که غیر از خدا میخوانید نهی شده ام،این یعنی خداوند خواندن غیر از خدا را یک نوع عبادت میدوند! این جمله فقط در صورتی درست است که خواندن یک نوع عبادت باشد. توسل یک نوع خواندن هست

·        وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

الله فرموده مرا ادعونی کنید. بعد بلافاصله فرموده، آنهایی که از عبادت من... این یعنی دعا و خواندن خدا هم یک نوع عبادت اوست. ای گمراهان توسل هم خواندن است خواندن یک عبادت هست خداوند ما را از عبادت و خواندن هر کسی جز خودش نهی کرده است

الله کلمه عبادت را بکار برده چون این کلمه دربرگیرنده کلیه روش های عبادی است، اگر فقط می فرمود من را نخوانید، دیگران عبادات دیگری را که مخصوص خداست را برای کسی دیگر بکار می بردند و استدلال می کردند که خدا این را نهی نکرده بلکه خواندن را نهی کرده است. پس خدا عبادت را نهی کرد و عبادت را خاص خود کرد تا هیچکس عبادات مخصوص او را در قبال دیگری انجام ندهد

توسل، خواندن و دعا کردن است. توسل در هر صورت یک روش عبادتی هست برای قرب و نزدیکی به خدا، این اعتقاد شماست

إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ ? فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

همانا آنان را که جز خدا مي‌خوانيد بندگانيند مانند شما پس بخوانيدشان تا اجابت کنند شما را اگر هستيد راستگويان‌

سوره اعراف آيه 194

 

مگر شما نمی گویید علی را برای شفیع شدن نزد خدا می خوانیم (ادعونی) و متوسل می شویم؟ این آیه را بخوانید و بدانید دلیل مشرکان نیز همین بود

أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ ? وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى? إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ? إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ

آگاه باشيد که دين خالص از آن خداست، و آنها که غير خدا را اولياي خود قرار دادند و دليلشان اين بود که: «اينها را عبادت نميکنيم! مگر بخاطر اينکه ما را به خداوند نزديک کنند»، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوري مي‌کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدايت نمي‌کند

سوره  زمر آيه 3

إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ ? وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ

ولي و سرپرست من، خدايي است که اين کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستي مي‌کند

وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ

و آنهايي را که جز او مي‌خوانيد، نمي‌توانند ياريتان کنند، و نه خودشان را ياري دهند

 

وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى? لَا يَسْمَعُوا ? وَتَرَاهُمْ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ

و اگر آنها را به هدايت فرا خوانيد، سخنانتان را نمي‌شنوند! و آنها را مي‌بيني به تو نگاه مي‌کنند، اما در حقيقت نمي‌بينند

سوره اعراف آيه 196 تا 198

مشرکان مکه الله را خالق می دانستند

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ ? عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسي: چه کسي آسمانها و زمين را آفريده؟ حتماً مي‌گويند: الله بگو: آيا هيچ درباره معبوداني که جز خدا مي‌خوانيد انديشه مي‌کنيد که اگر خدا زياني براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و يا اگر رحمتي براي من بخواهد، آيا آنها مي‌توانند جلو رحمت او را بگيرند؟ بگو: خدا مرا کافي است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل مي‌کنند

سوره زمر آيه 38

 

قرآن اعتقاد دارد: خواندن خاص خداست. شما در توسل، ائمه را می خوانید. یعنی عبادت مخصوص خدا را در قبال آنها بکار می برید پس توسل را که برای قرب به خداست انجام می دهید، آن هم با روش خواندن ائمه، یک عبادت است.

توسل و یا خواندن (ادعونی) همه روش های عبادی را در بر نمی گیرد. یعنی اگر کسی مرادش این باشد که عبادت را خاص خود کند، نمی گوید که جز من را نخوانید چون خواندن شامل همه روش های عبادی نمی شود و خود زیرمجموعه عبادت است در عوض باید بگوید جز من را عبادت نکنید تا هر روش عبادی از جمله خواندن خاص او شود. در این که خواندن یکی از عبادات هست شکی نیست، پس با خواندن کسی غیر الله شما برای الله در عباداتش شریک قایل شده اید.

 

 

برچسب‌ها: توسل عبادت خواندن غیر الله شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است

تاريخ : شنبه 4 ارديبهشت 1395 | 3:45 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

چکیده مقاله قدرت شنوایی مردگان

 

هر وقت تو خواهرت را موقعی که خواب بودی، دیدی که آمده باشد و روی تو پتو انداخته باشد یا هر وقت تو صدای مادرت را شنیدی که (برای امتحان) از ساعت 10 شب تا 7 صبح که مثلا تو در این ساعات خواب هستی، آمده باشد و با تو حرف زده باشد

هر وقت اینها را شنیدی و دیدی، آن وقت من هم باور می کنم که روح مرده ها می بیند و می شنود. چرا اینطوری؟ چون خدا می فرماید روح تو وقتی زنده ای و به خواب میروی نزد من است. روح کسی هم که می میرد نزد من است، روح کسی که باید زنده بماند بر می گردانم به جسمش. و روح کسی که باید بمیرد، نزد خودم نگه میدارم.

پس چون وقتی خواب هستی و روح تو نزد خداست، مطلقا چیزی از این دنیا نمی شنوی و نمی بینی روح کسی که مرده و نزد خداست، از این دنیا نمی شنود و نمی بیند

فقط در یک حالت است کسی که نزد خداست مستقلا می تواند این دنیا را ببیند یا بشنود و آن این که روح او مثل ما که وقتی خوابیم و خدا روح مان را به جسم مان برمی گرداند، به روح آن مرده نیز اجازه برگشت به جسم را بدهد ولی این محال ممکن است، این فقط در قیامت صورت می پذیرد، یعنی خدا فقط در قیامت است که به روح مردگان، دستور میدهد دوباره به جسم هایشان بپیوندد

آن هایی که مرده اندن روح شان الان نزد پروردگارشان زنده است. این زنده بودن روح نزد پروردگار، هرگز این معنی را نمی دهد که آن ها می شنوند. مگر خدا گفته که آنها می شنوند یا فرموده زنده اند؟ این شما هستید که شنیدن را از آیه تفسیر می کنید. خدا نفرموده آنها می شنوند بلکه فرموده زنده اند. و زنده بودن هرگز دلیل بر شنوایی شان از دنیای ما نمی شود

پس اگر کسایی که روح شان نزد رب شان زنده است واقعا می شنوند، خب چرا ما وقتی می خوابیم مطلقا چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم؟ روح ما هم که وقتی خواب هستیم مثل آن ها نزد رب مان میرود و زنده هم هست!

هم روح ما موقع خواب نزد پروردگارمان زنده است، هم روح کسایی که تا قبل از این مرده اند پس اگر حق با شما باشد، ما باید مثل آنها وقتی روح مان نزد رب مان هست بشنویم!!! آیا واقعا فهم این برای شما، جدا این قدر سخت است؟

روح نمی شنود روح نمی بیند

نه علی نه عمر نه رسول. نه احدی.

تنها کسی که ما را می بیند فقط الله هست

والسلام

این حرف من نیست!، برید کتاب خدا را باز کنید و این آیات را بخوانید

سوره نمل آیه 80

سوره ی روم آیه 52

سوره فاطر آیه 22

انعام ایه 60

سوره زمر ایه 42

و 2 مثال بسیار کوبنده از جانب الله در این زمینه در سوره ی بقره آیه 259

و در سوره کهف ایه 19

و...

 


برچسب‌ها: قدرت شنوایی مردگان اهل سنت شیعه گمراهان قرآن هدایتگر است

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:31 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثی کوتاه در مورد عصمت تعريف شده از دیدگاه شیعه با توجه به فقط چند تا از خود آيات قرآن

 

پیامبران الهی انسان بودند مثل ما، با همه ویژه گی های انسانی که داریم، آن ها نیز دارای همین ویژگی ها بودند و به یقین دلیل این که مشرکان همیشه به حرف های رسولان توجهی نمی کردند، همین بود. چون آنها عینا مثل خودشان بودند و این به دفعات در گفتگو های بین مشرکان و رسولان در قرآن ذکر شده که استدلال مشرکان برای رد حرف های رسولان این بود که رسولان بدون هیچ قدرت و غیب و عصمت و... عینا مثل خودشان بودند

آن ها مثل همه ما دارای قدرت اختیار، ممکن الخطا بودن، ناآگاهی از پشت دیوار و..... بودند

همانطور که سلیمان از احوال کشور همسایه خود خبر نداشت و اما پرنده ای مثل هدهد باخبر بود و سلیمان را نسبت به آن آگاه کرد.

چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی؛ من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده‌ام

سوره نمل آیه 22

اگر رسولان از همه احوال آگاه هستند و سر درون انسان ها را مانند خدا می دانند!!! طبق نظر شما، قطعا باید سلیمان از بلاد همسایه اش با خبر می بود

بعضی کج فهم ها خیال باطل و برداشت مفت میکنند که احتمالا منظور من این است که هدهد از سلیمان بیشتر میداند، همین اندازه از شما انتظار دارم، شما همین هستید به این گمراهی!

حرف من هرگز این نیست، ولی شما نمی توانید فکر کنید تا بفهمید

این خداست که از همه چیز آگاه است. همه فقط از قسمتی از چیزها آگاه هستیم. مثلا هدهد از بسیاری از حقایقی که سلیمان آگاه بود، اطلاع نداشت. همانطور که سلیمان از بعضی چیزهایی که هدهد میدانست اطلاع نداشت، ولی این تنها خداست که از همه چیزآگاه است

غیب آسمان ها و زمین را فقط خدا میداند نه رسولان و امامان و هیچ کسی دیگر، و خدا احدی را از غیب و علم غیب آگاه نمی کند بلکه فقط رسولان را از اخبار غیبی مطلع میکنید، همین!!! اخبار غیب نه غیب است و نه علم غیب!

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند

سوره نمل آیه 65

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد

سوره جن آیه 26

کلیدهای غیب یا همان علم غیب که گمراهان ادعا می کنند رسول کلید غیب دارد، فقط نزد خداست، علم غیب (کلید غیب) راهی است برای کشف خود غیب و کسی که کلید غیب را بداند می تواند خود غیب را هم بداند

کلید غیب یا همان علم غیب فقط نزد خداست

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند

سوره انعام آیه 59

چیزی که به رسول عرضه می شد فقط خبرهای غیبی بود نه خود غیب یا علم به آن، خداوند است غیب و علم غیب را دارد و فقط به رسول خبرهای غیبی را رسانده است

اینها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می‌کنیم؛ نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمی‌دانستید! سوره هود آیه 49

این از خبرهای غیب است که به تو وحی می‌فرستیم! تو (هرگز) نزد آنها نبودی هنگامی که تصمیم می‌گرفتند و نقشه می‌کشیدند

سوره یوسف آیه 102

طبق آیات بالا اگر رسول غیب یا علم غیب می دانست، باید از آن نقشه ای که کشیدا اند، آگاهی می یافت، ولی ندانست، و خدا خبر آن را به او داد، و دقیقا خبر آن را به رسول داد، نه غیب و نه علم غیب! غیبی که برای رسول پنهان بود و برای خدا آشکار

خدا رسولان را بر راهی استوار قرار داده است و الگو ما برای رضایت خدا باید عمل کردن طبق اعمال آنان باشد، هر کاری که آن ها کرده اند ما نیز می توانیم، چون آن ها مثل ما بودند، برای همین است که ما باید طبق عمل رسولان عمل کنیم، با این همه اگر رسولان مرتکب اشتباهی شده باشند قطعا توبه کردند به درگاه رحمان و الله آنها را بخشیده است و هرگز گناهکار و خطاکار از دنیا نرفتند

ولی مهم این است که می توانستند گناه کنند، چون مثل ما بودند و وقتی گناه کردند، درهای رحمت و بخشش خدا بر آن ها بسته نشد بلکه راه توبه همیشه باز است

مثلا در آیه 65 سوره کوبنده ی زمر می خوانیم

وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ

به تو و همه پیامبران پیشین وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 65

خدا فرموده است به رسول، به تو و همه رسولان وحی شده اگر مشرک شوی

این (اگر مشرک شوی) یعنی آنکه می توانستند مشرک بشوند، گفتن جمله اگر مشرک شوی به رسولی که معصوم است بی معنی است! و همین آیه کاملا عصمت مورد ادعای گمراهان را رد می کند

همچنان که موسی به خودش ستم کرد و از خدا بخشش خواست و خدا توبه اش را قبول کرد و موسی خطاکار از دنیا نرفت، خدا او را بخشید.

هر آدمی با هر بار گناهی، اگر به موقع از خدا توبه کند، قطعا مورد رحمت پروردگار قرار خواهد گرفت و مثل روز اول پاک خواهد شد، همانطور که موسی این کار را کرد. جالب است که موسی در خلوت خود با خدا می گوید که من بر خود ظلم کردم و یک نفر را کشتم و فرعونیان خونی بر گردن من دارند، آنوقت ترجمه تفسیر نمونه آورده که فرعونیان "به خیال خودشان" حقی به گردن من دارند!!!

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سپس موسی عرض کرد: پروردگارا من به خویشتن ظلم کردم؛ مرا ببخش خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است

سوره قصص آیه 16

بیایید ببینید این "ظلمت" که موسی گفته است بر خود کرده، چه جایگاهی در نزد الله دارد، و کسی که ظلم کند خدا چه وعده ای به او داده است؟ یعنی موسی از چه چیز ترسید که از خدا طلب بخشش کرده است؟

وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ

و آنها را می‌بینی که بر آتش عرضه می‌شوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه می‌کنند؛ و کسانی که ایمان آورده‌اند می‌گویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست داده‌اند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!

سوره شوری آیه 45

پس ظالمین از نظر الله کسایی هستند که در عذاب جاویدان آتش اند، و موسی از اینکه در عذاب دایم پروردگار نباشد. از او طلب بخشش کرد، و یقینا اگر موسی از پروردگارش طلب بخشش نمی کرد و بخشیده نمی شد، در عذاب الهی بود. چون وعده خدا حق است

سوره حج ایه 47

آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می‌کنند؛ در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می‌شمرید

اگر پیامبران معصوم اند، پس چرا موسی به اختیار خود مرتکب ظلمی بر نفس خود شد؟ میدانیم که در این داستان موسی یک نفر را کشته است

گفته ی خداوند حق است که در سوره نحل آیه 61 می فرماید

وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ

و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذارد

در اینجا خدا گفته ناس. ناس یعنی مردم یعنی هر انسانی. پیامبران به گفته خودشان و طبق تعریفی که الله در قرآن آورده است همه انسان بودند. و خدا پروردگار ناس هست طبق گفته خودش در سوره ناس، اگر الله خدای پیامبران هم هست، در این ایه خطاب الله هر جنبنده ای است، مگر رسولان جنبنده نیستند؟!!!

پس این آیه شامل موسی و یونس و محمد هم بوده چون آنها میگفتند:

قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ

بگو: «من اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ می‌ترسم

سوره انعام آیه 15

محمد الله را پروردگار خودش نامیده و همین پروردگار هر جنبنده ای و هر انسانی را خطاب قرار داده است و فرموده جنبنده ای را بخاطر ظلم اش باقی نمی گذاشت، جنبنده ای!

همچنین در سوره فصلت آیه 6 پیامبر هم انسان نامیده شده

قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ

بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم

ما انسانیم و پیامبر هم گفته که انسان است، خدا پیامبر را گمراه یافته و بعد هدایت کرده و برگزیده است، این یعنی پیامبر از اول خلقت طبق ادعای گمراهان ، معصوم نبوده است.، خدا هزاران بار به گمراهان وعده جهنم داده است

سوره ی ضحی آیه 7

وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد

خداوند کسایی را که گمراه دانسته و آنها را " ضالا" خطاب قرار داده است به آن ها وعده جهنم داده است. پس رسول از اول معصوم نبوده بلکه از نظر الله گمراه بوده و بعد از برگزیده و مبعوث شدنش او را هدایت کرده است

خداوند چه کسانی را گمراه می نامد؟

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا

هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است

پس گمراه از نظر الله کسی است که خلاف امر خدا عمل کرده باشد (رسول یعنی فرستاده، فرستاده هرگز حرف خودش را نمیزند بلکه حرف کس دیگری را میزند، اینجا یعنی رسول حرف الله را گفته است) و کسی که خلاف امر خدا عمل بکند قطعا جهنمی خواهد بود

شاید کج فهم ها اینطور شیطان به آنها القا کند که طبق این حرف، پس پیامبر میتوانسته در قرآن اشتباه کند، اساسا فکر ناقص، شما را به همین جا سوق میدهد نیازی نیست شیطان کاری کند و خودش را به زحمت بیاندازد، ولی قرآن اعتقاد دارد که رسول هرگز قرآن را فراموش نمی کرد، چون خواندن و قرائت قرآن به اختیار خودش نبوده، نه کل زندگی محمد و هر چیزی که انجام میداده است

دریغ از یک آیه که اشاره ای داشته باشد به اینکه محمد (محمد با رسول متفاوت است ولی شما نمی فهمید) در زندگی اش معصوم است. اما آیه هایی هست که نشان میدهند در دوران رسالت و بعد از برگزیده شدن محمد، او هم اشتباه کرده است، این یعنی محمد معصوم نبوده است

ولی در وقت ابلاغ وحی قطعا معصوم بوده چون خدا این را فرموده است، چرا با قرآن بیگانه اید؟

آیات 6 تا 12 سوره الاعلی

سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَىٰ

ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد

إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَىٰ

مگر آنچه را خدا بخواهد، که او آشکار و نهان را می‌داند

وَنُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَىٰ

و ما تو را برای انجام هر کار خیر آماده می‌کنیم

سوره حجر ایات 9 تا 13

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم

سوره قیامت آیات 16 تا 19

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ

زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ

چرا که قطعا جمع‌کردن و خواندن آن بر عهده ماست

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ

پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ

سپس بیان آن بر عهده ماست

سوره ی توبه ایه 43

عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ

(ای محمد) خدا تو را ببخشاید چرا پیش از آن‌که دروغگویان از راستگویان بر تو معلوم شوند به آن‌ها اجازه دادی؟

این آیه در مورد کاری بوده است که محمد انجام داده و جبرییل بر او عرضه داشته که این کار تو اشتباه است و بلکه خلاف سنت خدا عمل کردی امید است خدا از اشتباه تو درگذرد

پس مشخص است محمد مرتکب اشتباه شده که جبرییل آن اشتباه را در نزد خدا برای کسی مثل رسول بزرگ دیده و به محمد گفته ای محمد خدا تو را ببخشاید، چرا این کار را کردی؟

 

پس ای مردم هشیار باشید

رسول ما مثل ما بوده ولی فقط خواندن قرآن دست خودش نبوده است در حق آن بزرگوار غلو نکنید که در قیامت رو سیاه نشوید، خدا خود، حافظ قرآن هست تا روز قیامت، از روزی که اولین آیه بر محمد نازل شد، تا قیامت، این الله است که حافظ قرآن است، چون این کتاب باید معجزه بماند

پیامبران می توانستند گناه کنند، مثل ما بودند، خدا گفته اگر مردم را بخاطر ظلمشان اراده می کرد و می خاست که مجازات بکند، جنبنده ای باقی نمی ذاشت، یعنی احدی، هیچ انسانی را، حتی پیامبران، آنها هم اشتباه کردند، مگر اینکه ادعا کنید خدا نعوذبالله الکی گفته است هر جنبنده ای!!! قبل از این هم خطاب ناس است. ضمن این که آیات فراوان هست که رسولان اعتراف به ظلم کردن می کنند.

پیامبرا هم با زبان خودشان به ما گفتند که مثل شما هستیم، مگر ما ناس نیستیم؟ خب کج فهم ها اونها هم گفتند که ناس هستند. مگر ناس معصوم است؟ مگر ناس غیب میداند؟ مگر شیطان بر ناس وسوسه نمی کند؟ خطاب این آیات ناس است

هیچ کس جز ذات پاک الله معصوم نیست و پاک نیست. همه اشتباه می کنیم و این الله هست که با رحمتش ما را می بخشد، مواظب باشید مردم چون خدا فرموده است

سوره ق آیه 29

سخن من تغییر ناپذیر است، و من هرگز به بندگان ستم نخواهم کرد

بیایید بخاطر اشتباهات و گناهانمان از خدا در هر لحظه نه یکبار بلکه 1000 بار طلب استغفار کنیم، توبه کنیم، همیشه، که خدا توبه پذیر است

سوره ی کوبنده ی زمر آیه 53

بگو: «ای بندگان من که بر خود ستم کرده‌اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است

سوره ی نساء 48

خداوند (هرگز) شرک را نمی‌بخشد! و پایین‌تر از آن را برای هر کس می‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است

 


برچسب‌ها: عصمت شیعه اهل سنت قرآن هدایتگر است گمراهان

تاريخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395 | 2:21 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 

امروز بلاخره در این پست می خواهم در مورد آیه 169 سوره آل عمران که به آیه "شهدا زنده اند" معروف است و همینطور حدیثی از رسول الله که به اعتقاد گمراهان رسول در جنگ بدر مرده ها را صدا زده و اعتقاد داشته است که مردگان از این دنیا می شنوند، بحث کنم.

گمراهان می گویند: الله در این آیه فرموده شهدا زنده اند و ما معتقدیم علی شهید شده است، پس علی حی است و میت نیست و می تواند صدای ما را بشنود. این در حالی است که خدا در این آیه صرفا فرموده: به شهدا میت نگویید و الله هرگز نفرموده که میت ها می شنوند. بلکه گمراهان استدلال می کنند که چون شهدا زنده اند پس از این دنیا می شنوند!

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

و كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند مرده مپندار، بلكه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند

سوره آل عمران آیه 169

در جواب گمراهان باید گفت؛ اگر فکر می کنید که وقتی می گویم میت ها از این دنیا نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد دارم، سخت در اشتباه هستید و بلکه این شمایید که قایل به این شده ابد قرآن تضاد دارد! بله من با این گفته که میت ها نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد ندارم بلکه این شمایید که وقتی می گویید میت ها می شنوند خلاف قرآن اعتقاد دارید. این را توجه داشته باشید که الله نفرموده میت ها می شنوند بلکه فرموده آنها زنده اند و شنوایی میت ها را شما استدلال کرده اید و ما در این پست و پست های آینده به رد این استدلال می پردازیم.

قرآن در چند جا فرموده که مرده ها نمی شنوند، خب من هم همین را می گویم

مثلا یک مورد آن سوره نمل آیه 80

مسلّماً تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند فراخوانی!

این آیه دو قسم دارد. قسمت اول آیه رسول نمی تواند صدای خود را به گوش میت ها برساند به قسمت قسمت دوم تشبیه شده است. یعنی مردگان مانند کرانی هستند که پشت کرده اند صدای ما را نمی شنوند. اگر مردگان می شنیدند در این صورت به کرانی که پشت کرده اند تشبیه نمی شدند!!! و همینطور در سوره فاطر آیه 22 و...

نه تنها می گویم شهدا زنده اند، بلکه کل انسان هایی که تا قبل از این مرده اند نیز، زنده اند! کجا زنده اند؟ این مهم است، جواب این است: نزد پروردگارشان! بروید آیه را دوباره با دقت بخوانید، آن ها نزد پروردگارشان زنده اند. این زنده بودن "عند ربهم" هرگز مخالف اعتقاد به ناشنوایی میت ها از این دنیا نیست؛ بلکه برعکس در تضاد با اعتقاد کسایی است که می گویند میت ها شنوا هستند. میدانید چرا؟ جوابش فقط با کمی دقت مشخص می شود بقدری واضح است که نه حدیث و نه تفسیر لازم نیست.

خدا در آیه 42 سوره زمر می فرماید

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

برادران و خواهران، روح هرگز نمی میرد، چه روح ما که در دنیا زنده ایم و می خوابیم و روحمان که طبق این آیه نزد الله میرود، و چه روح کسایی که از این دنیا وفات میابند و روحشان نزد خدا میرود. روح خواب رفته ها و وفات یافته ها، هردو نزد خداست و هردو نزد پروردگارشان زنده هستند

وقتی می گویم "مرده از این دنیا نمی شنود" این هیچ تضادی با زنده بودن روح نزد خدا ندارد. به این دلیل که اساسا زنده بودن روح هیچ ارتباطی به شنیدنش از این دنیا ندارد، تعقل کنید! روح که همیشه زنده است! چه روح ما که خواب می رویم و چه روح میت ها که نزد خدا هستند. روح معدوم می شود نه میت. این جسم است که میت می شود.

اگر قرار بود روح کسی که میت شده و نزد خدا زنده است از این دنیا بشنود، خب طبق این استدلال شما باید وقتی خواب هستیم، بتواتیم مثلا دزدی را که به خانه مان آمده ببینیم یا صدای کسی را وقتی با ما صحبت می کند بشنویم!

خب از عقل و منطق خود سوال کنید. خدا می فرماید وقتی می خوابید روح شما را به سوی خودم می برم یعنی همان جا که روح میت ها هست، آیا در وقت خواب که روحتان نزد پروردگارتان است، امتحان کنید، اگر مادرتان برای آزمایش هم که شده تا صبح با شما صحبت کند و شما خواب باشید، آیا شما چیزی می شنوید؟ آیا اگر صبح مادرتان از شما مساله را جویا شود شما می توانید به او پاسخی بدهید؟ چیزی شنیده اید؟ خب پس چرا تعقل نمی کنید؟ روشن است که وقتی خواب هستیم چیزی از این دنیا نمی شنویم و اگر کسی خلاف این بگوید که در خواب می شنویم متضاد حرف زده است هم با قرآن و هم با عقل و منطق تضاد دارد

شما فقط وقتی شنوا می شنوید که روح اجازه برگشت به جسم تان را بگیرد، برای همین است اگر کسی با شما صحبت کند تنها آخرین حرف او را بیاد می آورید. چون اساسا بشر وقتی از این دنیا می شنود و آگاه است که روح و جسم با هم در ارتباط باشند. کل زمانی که روح نزد الله است شما هیچ نمی شنوید و بعد از آن که خدا اذن بازگشت به جسم را داد، آنوقت شما فقط کلام آخری را می شنوید که با شما گفته اند.

روح همه، هم علی هم محمد و... الان نزد پروردگارشان زنده است و از نعمت هایی که خدا به آنها ارزانی داده خوشحال اند، جسم محمد و علی و... نیز الان خاک است. خدا فقط در قیامت است به روح آن هایی که میت شده اند اذن می دهد که به جسم برگردد. عزیزان جسم ماده است هر ماده ای مستلزم آن است که مکانی داشته باشد، یک ماده در یک زمان دو جا نیست. اگر روح به جسم برگردد طبق آیات قرآن آن جسم زنده می شود. اگر آن جسم زنده شود فقط در آن صورت است که می تواند از این دنیا آگاه شود. شنوایی از این دنیا فقط با ارتباط جسم و روح ممکن است. اگر ارتباط این دو قطع شود نه جسم از این دنیا می شنود و نه روح از این دنیا می شنود

روح زنده ما وقتی خوابیم نزد خداست

روح زنده کسایی هم که وفات یافته اند نزد خداست

به همان دلیل که وقتی خوابیم چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم

به همان دلیل نیز، وفات یافته ها این دنیا را نمی بینند و نمی شنوند

روح فرعون، روح نمرود، روح ابن ملجم، روح محمد و... روح همه الان زنده است، نزد پروردگارشان زنده است. بعضی طبق آیات قرآن از نعمت ها خوشحال اند و برخی عذاب می بینند.

حالا بپردازیم به حدیث

کتاب صحیح بخاری، شماره حدیث: 3747

(حديث مرفوع) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحِ بْنِ سُلَيْمَانَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ ، قَالَ : " هَذِهِ مَغَازِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " , فَذَكَرَ الْحَدِيثَ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يُلْقِيهِمْ : " هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا " ، قَالَ : مُوسَى ، قَالَ نَافِعٌ : قَالَ عَبْدُ اللَّهِ : قَالَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ : يَا رَسُولَ اللَّهِ تُنَادِي نَاسًا أَمْوَاتًا ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا قُلْتُ مِنْهُمْ " ، قَالَ أَبُو عَبْد اللَّهِ : " فَجَمِيعُ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنْ قُرَيْشٍ مِمَّنْ ضُرِبَ لَهُ بِسَهْمِهِ أَحَدٌ وَثَمَانُونَ رَجُلًا , وَكَانَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ ، يَقُولُ : قَالَ الزُّبَيْرُ : قُسِمَتْ سُهْمَانُهُمْ فَكَانُوا مِائَةً وَاللَّهُ أَعْلَمُ " .

رسول در این حدیث فرموده: شما شنواتر از آنها به آن چه به آن ها می گویم، نیستید

این استناد گمراهان است، برای این که توجیهی پیدا کنند برای آیه آل عمران و حرف خود را درواقع با روایت به آیه بچسبانند! این حدیث تا اینجا، کاملا برخلاف آیه های 80 سوره نمل و 22 سوره فاطر است، اگر اینطور باشد در کلام الله تضاد پیش آمده و دست آویزی برای رد قرآن توسط اسلام ستیزان می شود ولی جالب است ذات ریاکارانه شان، هرگز به آن ها اجازه نمی دهد که ادامه این حدیث را بخوانند و در همه جا این حدیث را تا اینجا ذکر می کنند از پدر بزرگ هایشان تا همین جا می شنوند، در کتاب هایشان تا همین جا می نویسند. ولی توجه داشته باشید، این حدیث ادامه دارد!!! اگر این حدیث در اینجا تمام بشود، کاملا خلاف قرآن است! ولی این حدیث اهل سنت است و این پایان حدیث نیست!

چون خدا به رسول در قرآن فرموده، تو هرگز نمی توانی مردگان و کسانی که در گورها هستند را شنوا کنی، یعنی مردگان شنوا نیستند و یکی با قدرتی لازم است تا آنها را شنوا کند و این قدرت فقط خداست. پس مردگان شنوا نیستند. پس یعنی رسول این را نمی دانسته و قرآنی که بر او نازل می شده را فراموش می کرده است؟!!! و اگر می دانسته مردگان نمی شنوند پس چرا با وجود این، چنین حرفی فرموده است، منظور رسول الله از این حرف چه بوده است؟!!!

طبق آیه زیر قدرت شنوا کردن مردگان فقط در دست خداست

وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ

و زندگان و مردگان برابر نيستند. خدا هر كه را خواهد مى‌شنواند. و تو نمى‌توانى سخن خود را به مردگانى كه در گور خفته‌اند بشنوانى.(35:22)

سوره فاطر آیه 22

 

تمام دعوت وبلاگ "قرآن هدایتگر است" همان طور که در پست "هدف از دعوت وبلاگ قرآن هدایتگر است" نوشته شده است،در همین آیه 22 سوره فاطر خلاصه می شود؛ عزیزان! الله بیهوده نفرموده که او شنوا و بیناست، می دانیم که صفات الله یعنی همین شنوایی و بینایی مطلق هستند و کسی مثل آنها را ندارد و اگر کسی صفات الله را برای کس دیگری قایل شود مشرک است. از طرفی می دانیم که همه موجودات زنده و بندگان الله، هم شنوا هستند و هم بینا هستند. اما نکته این جاست که هیچ کس مانند الله در یک لحظه هرگز همه چیز را نمی شنود. جز خدا کسی نمی تواند میلیون ها نفر را که در یک زمان او را می خوانند، ببیند و بشنود.

بیایید ادامه حدیث را در حدیث شماره 4724 در کتاب مسند أحمد بن حنبل یا در همان کتاب صحیح بخاری حدیث شماره 1288 بخوانیم

 (حديث مرفوع) حَدَّثَنَا يَزِيدُ ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ يَعْنِي ابْنَ عَمْرٍو ، عَنْ يَحْيَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ : وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْقَلِيبِ يَوْمَ بَدْرٍ ، فَقَالَ : " يَا فُلَانُ يَا فُلَانُ ، هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقًّا ؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّهُمْ الْآنَ لَيَسْمَعُونَ كَلَامِي " ، قَالَ يَحْيَى : فَقَالَتْ عَائِشَةُ : غَفَرَ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، إِنَّهُ وَهِلَ ، إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعْلَمُونَ الْآنَ أَنَّ الَّذِي كُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ حَقُّ ، وَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ : إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى سورة النمل آية 80 وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ سورة فاطر آية 22 .

این احادیث، حدیث های مرفوع بودند و نزد اهل سنت صحیح هستند

تعریف حدیث مَرفُوع: آن است که به رسول خدا نسبت داده شود، از گفتار یا کردار یا اعمالی که به حضور مبارک انجام شده و یا صفتی، سند آن متصل باشد یا منقطع یکسان است.

ام المومنین عایشه در این حدیث که ادامه و تکمیل کننده حدیث بالا بود فرمودند: خدا از ابی عبدالرحمن ببخشاید، درست است که رسول الله این را فرموده اند، ولی او اشتباه فکر می کرده که رسول الله منظورش آن بوده است، چون اگر منظور رسول الله اینطور باشد که عبدالرحمن می گوید، رسول خدا بر خلاف آیه فاطر و نمل سخن گفته است، بلکه رسول خدا منظورش این بوده و فرموده: الان این مشرکان کشته شده جنگ بدر، به یقین حرف هایی که در زمان حیات شان به آن ها می گفتم و دعوت شان می کردم، به یقین آن حرف هایم رسیدند، فهمیدند حرفایی که من به آن ها میزدم حق بود، بلکه حتی از الان شما نیز بهتر یقین پیدا کرده اند چرا که آن ها در حال حاضر فرشتگان را که بر پشت شان میزنند، می بینند و آگاه شدند، ولی شما هنوز چیز هایی که آن ها دیده اند، نمی بینید و هنوز بر شما غیب مانده است و شما به اندازه آنان حرف های من را مطمین نیستید. آن ها وعده های الله را همین الان از شما بهتر می بینند، یعنی آن ها به "علم الیقین" و به "عین الیقین" رسیده اند و شما اینطور نیستید.

 

خب! این دو برداشت کاملا متفاوت بود، از دو صحابه بزرگوار، یکی عبدالرحمن و دیگری ام المومنین عایشه، باید دید کدام برداشت صحیح و مطابق قرآن است، مسلما هر حدیثی که در تضاد با قرآن باشد، باطل است و پر واضح که حدیث مورد استناد گمراهان تا آنجا، کاملا برخلاف قرآن است! ولی ادامه حدیث و برداشتی که ام المومنین عایشه داشته اند، کاملا موافق قرآن است. اگر برداشت ام المومنین عایشه نبود، الان این حدیث نزد اهل سنت مردود و باطل می بود چون کاملا برخلاف قرآن است. درستش هم همین است که احادیث متضاد با قرآن را باطل بدانیم، چون قرآن حجت است و الله قول حفاظت از قرآن را داده است

من احساس می کنم که تنفر گمراهان نسبت به ام المومنین، بر میگردد به همین حدیث های نقل شده از ایشان، چون اساس مذهب آن ها با همین احادیث باطل شده است. خدا به صورت واضح فرموده که مردگان نمی شنوند. دیگر باید به چه صورت می گفت تا شما باور کنید؟ آیا باید خدا خود بیاید و حضورا به دست تک تک شما نامه دهد یا سخن بگوید؟

مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان، در [زير] سايبانهايى از ابر سپيد به سوى آنان بيايند و كار يكسره شود؟ و كارها به سوى خدا بازگردانده مى‌شود

سوره بقره آیه 210

 

توجه: با اینکه این پست کامل هست ولی ممکن است در آینده ویرایش شود

 

 


برچسب‌ها: شهدا قرآن هدایتگر است گمراهان شیعه اهل سنت قدرت شنوایی مردگان

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:33 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |

وسیله برای قرب به الله شامل چه چیزهایی می شود

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وسیله برای قرب به الله شامل چه چیزهایی می شود

 

از آنجا که می گویید قرآن به تنهایی کافی نیست، پس از نهج البلاغه جواب این سوال را بخوانید!

در هیچ جا و از زبان هیچ بزرگواری و نه رسول و ائمه و... نیامده است که گفته باشند ما را بعنوان وسیله بخوانید و صدا بزنید، اتفاقا برعکس، رسولان برای این برگزیده شده اند که به انسان توحید و راه مستقیم به الله را به انسان متذکر بشوند

خطبه ی 109 نهج البلاغه

در مورد وسیله برای تقرب به خدا

همانا بهترین چیزی که انسانها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر (ص) و جهاد در راه خداست، که جهاد قله بلند اسلام، و یکتا دانستن خدا، بر اساس فطرت انسانی است، برپا داشتن نماز آیین ملت اسلام، و پرداختن زکات تکلیف واجب الهی، و روزه ماه رمضان سپری برابر عذاب الهی است، و حج و عمره، نابودکننده فقر و شستشودهنده گناهان است. و صله رحم مایه فزونی مال و طول عمر، و صدقه های پنهانی نابودکننده گناهان، و صدقه آشکارا، مرگهای ناگهانی و زشت را باز می دارد، و نیکوکاری، از ذلت و خواری نگه می دارد.

به یاد خدا باشید که نیکوترین ذکر است، و آنچه پرهیزگاران را وعده دادند آرزو کنید که وعده خدا راست ترین وعده هاست، از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر (ص) تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روشهاست. ارزش قرآن و قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که بهار دلهاست، از نور آن شفا و بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است، و قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستانهاست، زیرا عالمی که به غیر علم خود عمل کند، چونان جاهل سرگردانی است که از بیماری نادانی شفا نخواهد گرفت، بلکه حجت بر او قویتر و حسرت و اندوه بر او ثابت و در پیشگاه خدا سزاوار سرزنش است.

 

خطبه ی 186 نهج البلاغه

در بحث حاجت خواستن

خداشناسی و بدانید ای بندگان خدا! که خداوند شما را بیهوده نیافرید، و بی سرپرست رها نکرد، از میزان نعمتش بر شما آگاه، و اندازه نیکیهای خود بر شما را می داند، از خدا درخواست پیروزی و رستگاری کنید، از او بخواهید و عطای او را درخواست کنید، که میان او و شما پرده و مانعی نیست، و دری بروی شما بسته نمی گردد. خدا در همه جا، و در هر لحظه، و هر زمان، با انسان و پریان است، عطای فراوان از دارایی او نمی کاهد، و بخشیدن در گنج او کاستی نیاورد، و درخواست کنندگان، سرمایه او را به پایان نرسانند، و عطاشدگان، سرمایه او را پایان نمی دهند و کسی مانع احسان به دیگری نخواهد بود، و آوازی او را از آواز دیگر باز ندارد، و بخشش او مانع گرفتن نعمت دیگری نیست، و خشم گرفتن او مانع رحمت نمی باشد، و رحمتش او را از عذاب غافل نمی سازد، پنهان بودنش مانع آشکار بودنش نیست، و آشکار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمی دارد. نزدیک و دور است، بلندمرتبه و نزدیک است، آشکار پنهان، و پنهان آشکار است، جزا دهنده همگان است و خود جزا داده نمی شود، پدیده ها را با فکر و اندیشه نیافریده، و از آنان برای خستگی و زحمات کمکی نخواسته است.

یاد آخرت ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم، که مهار شما در عبادت، مایه استواری شماست، پس به رشته های تقوا چنگ آویزید، و به حقیقت های آن پناه آورید، تا شما را به سرمنزل آرامش، و جایگاه های وسیع، و پناهگاههای محکم و منزلگاههای پرعزت برساند، در روزی که چشمها خیره می شود، و همه جا در نظر انسان تاریک و گله های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد. زیرا در صور اسرافیل می دمند، که قلبها از کار می افتد، زبانها باز می ایستد، کوههای بلند و سنگهای محکم فرو می ریزد، و قسمتهای سخت آن نرم چون سرابی می ماند، کوهستانها با زمین هموار می گردد چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است

پس در آن هنگام نه شفاعت کننده ای است که شفاعت کند و نه دوستی که نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد.

 

 

ای مردم، علی بن ابی طالب در این خطبه که در مورد وسیله قرار دادن بود هر چیزی را اسم برد جز شفاعت مورد نظر شما، این کلام اوست، اینجا خلوت گاه علی است، تقیه ای در کار نبوده و وقتی نوشته شده که علی در قدرت بوده است. این کتاب را ما اهل سنت ننوشته ایم.

پس چرا چیزی از شفاعت مورد نظر شما نگفت، اینجا مناسب ترین جایی بود تا به شیعیانش این مطلب را بگوید، قرآن فرموده وسیله را بجویید نه این که وسیله را بخوانید. آیا جوییدن را خواندن تفسیر می کنید؟

 

 


برچسب‌ها: وسله قرب الی الله عبادت شیعه گمراهان آیین صحیح قرآن هدایتگر است

تاريخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394 | 17:30 | نویسنده : قرآن هدایتگر است |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.